صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۸۸: نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد چگونه این می بیرنگ رنگ جام نگیرد چه گردها که ز معموره وجود برآید اگر حجاب ترا دامن خرام نگیرد سلام ما چه که از حسن بی مثال به جایی رسیده است کز آیینه هم سلام نگیرد به زیر گرد خط آن زلف رفته رفته نهان شد که خون صید محال است چشم دام نگیرد چنان ز لعل تو سیراب شد زمین جگرها که هیچ تشنه جگر از عقیق نام نگیرد سراب باد محیطی که تشنه ای ننوازد شکسته باد سبویی که دست جام نگیرد چو سایه محمل لیلی نهد سراز پی مجنون شکوه حسن اگر ناقه را زمام نگیرد عبث به دیده حسرت مبین به عمر سبک رو که پیش آب روان را کسی به دام نگیرد تو تا به خویش نپیچی نفس شمرده نگردد تو تا چو بحر نجوشی سخن قوام نگیرد چنین که در دهن تیغ می رود خط مشکین عجب که کشور حسن ترا تمام نگیرد مکش به وعده ز دامان یار دست چو صائب که هر که پخته بود کار خویش خام نگیرد صائب تبریزی