صائب تبریزی
غزل 4001 - 5000
غزل شمارهٔ ۴۴۷۳: سر چون گران شد از می دستارگو نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر چون گران شد از می دستارگو نباشد در بحر گوهر از کف آثار گو نباشد از مشت آب سردی دیگی نشیند از جوش در بزم می پرستان هشیار گو نباشد از شرم عشق ما راچون نیست دست چیدن گلهای این گلستان بی خار گو نباشد درمان چو می شود درد چون کرد کامرانی منت کش طبیبان بیمار گو نباشد پیمانه ای که باید بر خاک ریخت آخر از آب زندگانی سرشار گو نباشد چون غنچه دل ز هریک باید چو عاقبت کند برگ نشاط مارابسیار گو نباشد در بزم آفرینش چشم سیه دل ما عبرت پذیر چون نیست بیدارگو نباشد بادا روان سلامت گر جسم ریزد از هم بر روی گنج گوهر دیوارگو نباشد کاری که دلنشین نیست محتاج کارفرماست چون کار دلپذیر ست سرکارگو نباشد زهری که عادتی شد چون شکرست شیرین غم سازگار چون شد غمخوارگو نباشد قدر خزف نباشد بی جوهری گهررا هر جا سخن رسی نیست گفتارگو نباشد گر بخت سبزما را قسمت نشد ز گردون بر آبگینه مازنگارگو نباشد چون می شود به سوهان هموار نفس سرکش وضع جهان هستی هموارگو نباشد صائب چو می توان شد از یک دو جام گلزار در پیش چشم ما را گلزارگو نباشد صائب تبریزی