طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۷: بمن آن بیوفا یارب که بادا خاطر شادش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بمن آن بیوفا یارب که بادا خاطر شادش نمی دانم تغافل می کند یا رفتم از یادش خدا داند که مرغ بی پر دل را چه پیش آید که صیادش گرفت و نیم بسمل کرد و سر دادش نشد چون دل خموش از ناله در بزم تو دانستم که بلبل در چمن از بیم هجرانست فریادش نمردم گر ز هجر امشب مرنج از من که جان دادن بود دشوار صیدی را که بر سر نیست صیادش شکستی چون دل ما را بتعمیرش چه می کوشی که چون این خانه ویران گشت نتوان کرد آبادش طبیب از بسکه می خندد ببخت خویش می ترسم برد این خنده آخر گریه دلتنگی از یادش طبیب اصفهانی