طبیب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳: برکی نگرم؟ چون بتو دیدن نگذارند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برکی نگرم؟ چون بتو دیدن نگذارند وزکی شنوم، کز تو شنیدن نگذارند ای وای بر آن مرغ گرفتار که در دام پایش بگشایند و پریدن نگذارند افسوس که از شربت وصل تو رقیبان نوشند و باین خسته چشیدن نگذارند آن لاله که بوی جگر سوخته اش نیست از تربت ما کاش دمیدن نگذارند تا کی بره وصل تو بی فایده کوشم ما را چو باین کام رسیدن نگذارند این با که توان گفت که ما را دل غمگین خون گشته و از دیده چکیدن نگذارند چون خاک شوم از ستم هجر تو ترسم پای تو باین خاک رسیدن نگذارند آنان که مرا عاشق روی تو نخوانند آن به که مرا روی تو دیدن نگذارند این رسم قدیمست که در صیدگه عشق بر خاک فتد صید و تپیدن نگذارند کافیست مرا بوئی از آن سنبل مشکین گیرم گلی از باغ تو چیدن نگذارند جوئی چه طبیب از خم آن زلف رهائی؟ خوش باش کزین دام رهیدن نگذارند طبیب اصفهانی