سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۶: عافیت را جامه گر بردوش ما افتاده تنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عافیت را جامه گر بردوش ما افتاده تنگ اهل دل را از لباس پاره نبود عار و ننگ خرقهٔ پر پنبهٔ ما عالمی را داغ کرد می گذارد پنبه هر شب ماه بر دوش پلنگ [کشتی] را چون قضا خواهد شکستن حاضر است تیشه بر دندان ماهی اره بر پشت نهنگ در طلب سستی و می گویی که مطلوبم کجاست ورنه پیدا می توان کردن خدای خود ز سنگ نیست الفت با غریبان، دور را هرگز که خود بر سرش گل می زند بر شیشهٔ افتاده سنگ اهل دل دایم سعیدا در جهاد اکبرند صلحشان با دشمن است و کارشان با خویش جنگ سعیدا یزدی