سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۱: من و آن قامت شوخی که در هنگام جولانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و آن قامت شوخی که در هنگام جولانش نشاند سرو را در خاک، اول تیر مژگانش به هنگام تبسم معجزانگیز است آن لب ها که گویا می چکد آب حیات از لعل خندانش چه بی رحم است چشم فتنه انگیز کماندارش که خون خشم می جوشد چو دل از نیش پیکانش بسان [جسم] آخر روح او هم خاک خواهد شد که از تن پروری ها استراحت می کند جانش چه گلزاری است حسن او که هر شب در نگهبانی برون برگ گل و چشم است شبنم در گلستانش چه گنجانش که یوسف را دهم نسبت به آن بدخو زند سرپنجه ها با دست بیضا خاک دامانش غزالان کرده اند امروز ترک خوش نگاهی را هنوز از خواب واناگشته چشم سرمه افشانش صفای خاطر او را چو گل منکر که می گردد دل پاکش نمایان است از چاک گریبانش که را صبری که جان آید به لب و آن گه شود قربان سعیدا می شوم من پیشتر از روح قربانش سعیدا یزدی