سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۲: جسم ما از ناتوانی جان نمی گیرد به خود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جسم ما از ناتوانی جان نمی گیرد به خود درد ما از نازکی درمان نمی گیرد به خود کاملی ذاتی زیاد و کم ندارد در وجود تیغ ابرو زحمت سوهان نمی گیرد به خود عارف از تغییر اوضاع جهان دلگیر نیست گرد کلفت یوسف از زندان نمی گیرد به خود از شمیم مشک می گردد پریشان زلف یار ساده [لوحی] کاغذافشان نمی گیرد به خود مردمان را فکر تعمیر جهان از غافلی است جز خرابی این ده ویران نمی گیرد به خود گرد غم چسفیده باشد در گریبان لباس ورنه انده سینهٔ عریان نمی گیرد به خود بی محبت زندگی باشد سعیدا کفر محض ننگ بی عشقی تن بی جان نمی گیرد به خود سعیدا یزدی