سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۸: دی صبا قصهٔ آن کاکل پیچان می کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی صبا قصهٔ آن کاکل پیچان می کرد جمع می کرد دل خلق و پریشان می کرد نگهش هر دل آشفته که می برد از راه می گرفتش خم زلف از ره و پنهان می کرد سخت مشکل شده از دست خرد، کار مرا کو می صاف که می آمد و آسان می کرد؟ سخن از معجزهٔ آن لب خندان چه کنم سنگ را بی سخن آن لعل بدخشان می کرد هر شمیمی که نسیم از ره او می آورد می گرفتش گل و در چاک گریبان می کرد در خرابات مغان هم دگر آن باده نماند که دو جامش به صفت جانور انسان می کرد خم نشین گشته فلاطون ز مسیحا پرسید هر که درد خودی داشت چه درمان می کرد موج زد خاطر بحر و به نظر زود آمد ورنه چشم گهرافشان تو طوفان می کرد قابل فیض نبودیم سعیدا در اصل لیکن آن مبدأ فیض از کرم احسان می کرد سعیدا یزدی