سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۳: نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشئهٔ سرشار چشم مست ساقی کار کرد راه ناهموار هستی را به ما هموار کرد غنچه شد آشفته و زاری کنان از خویش رفت بسکه بلبل در گلستان ناله های زار کرد خواب غفلت برده بود از هوش ما را لیک دوش گفتگوی مردم چشم بتان بیدار کرد سر دگر بیرون نیارد همچو گنج از زیر خاک هر که عیب مفلسی ها را به ما اظهار کرد بادهٔ شب برده بود از کار ما را لیک صبح طرفه جام پر ز آب و آتشی در کار کرد همچو خفاش از رخ خورشید تابان کور بود عشق بازی های ما را آن که او انکار کرد دست بی باکان سعیدا کی رسد بر دامنش نازنینی را که عصمت گرد او دیوار کرد سعیدا یزدی