سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۸: به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هر وادی که آبادی است آن وادی جفا دارد در آن صحرا که معموری نمی باشد صفا دارد تهی چون شد ز خود نی زیر و بم را ساز می گردد نوای عیش و عشرت را در این جا بینوا دارد تسلی، ناشکیبایی، جفا، پیمان شکستن، عهد بربستن چه گویم این جهان بی وفا با خود چها دارد نه شادی دارد از بودن نه غم دارد ز نابودن که در شهر تعلق پادشاهی را گدا دارد تنی لاغر نه بردارد ز فرش هیچ کس منت که از پهلوی خود با خویش، نقش بوریا دارد ندیدم همچو دل کامل عیاری دوربین یاری که از هر جا چو می پرسم جوابی آشنا دارد سعیدا طبع وحشی سایهٔ دیوارکی خواهد دل دیوانهٔ ما رم ز نقش بوریا دارد سعیدا یزدی