سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۳: ز راه عشقبازی این دل شیدا نمی گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز راه عشقبازی این دل شیدا نمی گردد که هرگز از طریق خویشتن دریا نمی گردد تواند آدمی شد اولیا، عارف شدن مشکل شود خون شیر در پستان ولی صهبا نمی گردد به خوش چشمی کسی صاحبنظر کی می تواند شد که نرگس سرمه سا گردد ولی بینا نمی گردد سراغ چشم لیلی از غزالان کردنی دارد که مجنون نیست آن دیوانه در صحرا نمی گردد مبادا پای رنجیدن مکرر در میان آید گره چون بر گره افتاد دیگر وانمی گردد سلامت را نمی خواهند رندان ملامت کش به کوی نیکنامی عشق بی پروا نمی گردد زمان تندرستی و جوانی بی بدل باشد که این بیت الحزن چو شد خراب احیا نمی گردد ز بازار دلم با خال آن رو زلف می داند که چون شب در میان آمد دگر سودا نمی گردد سعیدا عندلیب باغ آن رعناست کز لطفش [گلی] مانند خارش در جهان پیدا نمی گردد سعیدا یزدی