سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲۱: چو از نور تجلی ساغری سرشار می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو از نور تجلی ساغری سرشار می گردد حباب آسا تهی از خود تمامی یار می گردد به یاد تیغ آن ابرو بلندآوازه شد شعرم چو حرف ماه نو در کوچه و بازار می گردد وجودی را که باشد ذره ای از مهر او در بر چو مهر عالم آرا جمله تن دیدار می گردد مگر خواهد نمودن تیغ ابرو را نمی دانم خیال [جانفشانی] بر سرم بسیار می گردد نیفتد کار با ابنای عالم هیچ کافر را که خضر از عمر جاویدان خود بیزار می گردد کدامین خلوت از عمامه بهتر ای ریا پیشه که مولانا عزیز از گوشهٔ دستار می گردد شکستی ساغر ما را سعیدا گر خبر یابد دهان شیشهٔ می دیدهٔ خونبار می گردد سعیدا یزدی