سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۷: عارف چو جهان سرکش مغرور نگردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عارف چو جهان سرکش مغرور نگردد شور است محیط آب گهر شور نگردد حیف است به آن ظرف تنک باده که می را در ساغر گل نوشد و فغفور نگردد خورشید کی و پرتو دیدار تو هیهات هر بی سر و پا لایق این نور نگردد در باغچهٔ صبر گل بی جگری هاست زخمی که رسد بر دل و ناصور نگردد منظور، قبول نظر اوست وگرنه هر کوه ز رفعت، جبل طور نگردد خم خشت سر خود نکند تا سرمستی خاک قدم ریشهٔ انگور نگردد پیوسته چنان دل که به صد آب، می ناب همچون شکر از لعل لبش دور نگردد دل چون گرد از باده علاجش می ناب است بی نشئهٔ غم غمزه مسرور نگردد دل را صفت کینه میاموز سعیدا کاین شان عسل خانهٔ زنبور نگردد سعیدا یزدی