سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۹: هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هوشیار ای دل که او مست می ناب آمده است در کنارش گیر زودی وقت دریاب آمده است هر جواهر کان نمی خواهی تو را آید به دست گوهر مقصود در این بحر نایاب آمده است بر صفا روی او منکر چسان گردد کسی چشم، بیت الله، ابرو طاق محراب آمده است با خیال زلف در زنجیر کردم پای دل از تماشای رخش هرگه که بی تاب آمده است در فراقش خوابم آمد گریه می دیدم به خواب چون شدم بیدار دیدم بر سرم آب آمده است نیمشب یاد رخش کردم منور شد جهان غیر می داند که در این خانه مهتاب آمده است طفل اشکت گر سعیدا می رود عریان چه باک نیست عیب این بینوا از عالم آب آمده است سعیدا یزدی