سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۵: چشم او در بردن دل بی گناه افتاده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم او در بردن دل بی گناه افتاده است دلربایی شیوهٔ چشم سیاه افتاده است با گلت مانند سازد یا به خورشید و قمر در میان این سه، دل در اشتباه افتاده است می شود نیلوفر آن رخساره گاهی از نسیم از نزاکت بر رخش تاب از نگاه افتاده است از غبار سینه ها پوشیده شد راه امید بسکه طالع کشته در این شاهراه افتاده است خاطر زاهد نشد فارغ ز فکر بوریا دایماً این نقش در این کارگاه افتاده است قدردان عاشق صادق بود آن پرغرور کز سواد خط شکستی در سپاه افتاده است تیزگامی های دولت کن قیاس از آفتاب صبح تا برداشت سرشامش کلاه افتاده است من گدای کوی آن سلطان بختم کز نیاز چون گدایان بر در او پادشاه افتاده است می نوازد رحمتش گویند هر جا عاصیی است وای بر حال سعیدا بی گناه افتاده است سعیدا یزدی