سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۶۷: صبحدم شیری که مهر دایه ام در کام ریخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبحدم شیری که مهر دایه ام در کام ریخت خون دل شد شام غم از دیده ام ایام ریخت سرخ ناگردیده ریزد خون دل را دل به زور حیف این می را که از خم ساقی ما خام ریخت ساقی بزم طرب تا عقل دوراندیش شد رنگ مینا را شکست و آبروی جام ریخت آسمان هر مایهٔ نازی که پیدا کرده بود جمله را یکبارگی در پای این اندام ریخت آسمان، کوکب نما کی بود دست قدرتش؟ دامنی از داغ ما پر کرد و بر این بام ریخت دوش بر حال شهیدان گریه اش دانی چه بود بر دماغ آشفتگانش روغن بادام ریخت دیدن ذاتش سعیدا درخور این دیده نیست در خیال او پر اندیشه از اوهام ریخت سعیدا یزدی