سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶: تا شد حکیمم عشق او با درد شد الفت مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شد حکیمم عشق او با درد شد الفت مرا تا شد رفیقم درد او رفت از سرم گرد هوا عمری است تا کار دلم خون خوردن و جان کندن است نی در غمت حالا مرا افتاده بر سر این بلا از بخت می خواهم مدد جذبی ز زلف یار هم تا باز خاک راه او در دیده سازم توتیا در کوی جانان می روی با کاروان عشق رو تا هر قدم در گوش جان از او رسد بانگ درا نی چون برید از برگ خود با هر لبی دمساز شد با هر نوا شد آشنا تا شد سعیدا بینوا سعیدا یزدی