سعیدا یزدی
غزل ها
شمارهٔ ۱۰: عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق عالمسوز ما بر هم زند تدبیر را جذبهٔ سرشار ما از هم کند زنجیر را بسکه شورش در دماغ طفل ما جا کرده است باز در پستان مادر می کند خون شیر را گاه در عین جلا بر شعله می پیچد چو دود می برد از نالهٔ ما آه ما تأثیر را نیست بیجا در شکنج زلف، دل را جستجو کعبه رو بیهوده کی سر می کند شبگیر را کرد چاک سینهٔ ما قدر ابرو را بلند می دهد زخم نمایان آبرو شمشیر را سیر گلشن با می و شاهد کند کس را جوان ورنه هر یک غنچه پیکانی است در دل، پیر را می شود دل خون ز فکر خنجر مژگان او سایهٔ آن زلف می پیچد به پا نخجیر را چون رسد مژگان خونریزش مصور را به یاد می کند بیدار از خواب عدم تصویر را در خیال کعبهٔ دیدار و راه مشکلش می کند یک رفتن از خود کار صد شبگیر را بند نتوان کرد ای ناصح سعیدا را به پند بارها دیوانهٔ ما کنده این زنجیر را سعیدا یزدی