آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۲: نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو ز بیم ناوک آهم، بدزدد آسمان پهلو تو خفته برقفا، در بستر عشرت چه غم داری که مسکینی نهد از غم بخاک آستان پهلو؟! ز داغ دل، زمین چون آسمانی پر ز انجم شد شب هجر تو سودم بر زمین بس هر زمان پهلو نبیند خنجر پهلو گذار او شکست اکنون که بس بر خاک سودم، شد تهی از استخوان پهلو کنم زان آستان پهلو تهی از خجلت دربان نداد از ناله ام یک شب، ببستر پاسبان پهلو بمهد شاخ، طفل در خواب است ازین غافل؛ که شبها میدهد بلبل، بخار آشیان پهلو چه خواهی کرد، آذر زیر تیغت گر کشد آهی در آن ساعت که میغلطد ازین پهلو بآن پهلو؟! آذر بیگدلی