آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۵۹: گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟! زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!! ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛ ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد! آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد شادم از باد صبا، گر با سگان آستان عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد حلقه حلقه کرده یی مشکین کمند زلف را تا کشی در دام خود هر سو شکاری بگذرد دیدی آذر، عاقبت گلچین این گلشن نداد آن قدر فرصت، که بر بلبل بهاری بگذرد آذر بیگدلی