آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹: بر آستان توام، شب چو شد، فغانی هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر آستان توام، شب چو شد، فغانی هست که شب فغان سگی در هر آستانی هست دلم پر است، دم نزع شکوه تا نکنم؛ بپرس حال مرا، تا مرا زبانی هست! گمان این بمنت نیست کز تو شکوه کنم مگر هنوز بصبر منت گمانی هست؟! سگت برای چه افتاده در قفای رقیب؟! هنوز در تن من، مشت استخوانی هست! مه من، از خبر مهر من بکینم کشت ولی ازین خبرش نیست کآسمانی هست پر است دامن خلق از گل و تهی از من باین گمان که در این باغ باغبانی هست براه عشق، همین پایه بس تو را آذر که گردی از تو بدنبال کاروانی هست! آذر بیگدلی