آذر بیگدلی
غزل ها
شمارهٔ ۸: دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛ نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را! دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم که با خود مهربان سازم دل نامهربانی را بیابان محبت را، ندانم کیست خضر امشب که ره گم کرده می بینم، ز هر سو کاروانی را کنون راندی مرا از کوی خود ای گل، بدان ماند که فصل گل کسی راند ز باغی باغبانی را! توانایی بازوی تو را، ای صید کش دانم؛ که خواهد ورنه از تو خون صید ناتوانی را؟! نخواهم رفت از کوی بتان آذر، مگر بینم شبی روزی نباشد پاسبانی آستانی را آذر بیگدلی