اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۷۴: کو فرصتی که شکوه ندانسته سر کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کو فرصتی که شکوه ندانسته سر کنم جان را کنم نثار و سخن مختصر کنم خوی صبا گرفته دلم از هوای دام کو آشیان کجاست که زیر و زبر کنم یک مو نمانده بر تن من بی خیال دوست شمشیر اگر کشد به چه رو ترک سر کنم بینا دلی کجاست که در بزم او چو شمع گاهی ز جیب تیره دلی سر به در کنم در حیرتم که با نظر تنگ روزگار گر خاک راه خلق شوم چون به سرکنم کو طاقتی که از سرکویت چو بگذرم غافل کنم تو را و به سویت نظر کنم آیینه داغ می شود از رشک من اسیر روشن ز خط او چو سواد نظر کنم اسیر شهرستانی