اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۳۴: خراب آباد بودم عشق را معمار خود کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خراب آباد بودم عشق را معمار خود کردم شکست خاطر آسوده را دیوار خود کردم کمال دشمنی آیینه نقص است فهمیدم دل خصمی به هرکس داشتم آزار خود کردم شمار سبحه ایمانیانم کفر مشرب بود نفس دزدیدنی را حلقه زنار خود کردم نمی دانم چه خواهم کرد با سرشاری حیرت به یاد چشم مستی ساغری در کار خود کردم غرور طاعتم اندیشه آرا گشت ترسیدم شکست توبه ای در کار استغفارم خود کردم به رنگ آمیزی گلهای یکرنگی همینم بس که هر برگ گلشن آیینه دیدار خود کردم اسیر پاکبازم خانه زاد نرد سربازی دل و دین کفر و ایمان را فدای یار خود کردم اسیر شهرستانی