اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۵۰: ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ می روم از همت تیغت به میدان بهار از گلستان مطلبم سرو و گل و شمشاد نیست شمع آهی کرده ام نذر شهیدان بهار اضطراب برگ برگش چون پی گم کرده است خانه بر دوش هوای اوست جولان بهار در نظر هر قطره باران چراغ دیگر است ابر را پروانه کرد آخر چراغان بهار بسکه می ترسم ز دل گلهای رازش بشکفد نشنوم از هیچ کس یک بیت در شان بهار سرو و گل در سجده می آید نمی دانم اسیر خطبه حسن که می خوانند مرغان بهار اسیر شهرستانی