اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۹۱: گه نگاهش کاروان چشم آهو می زند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گه نگاهش کاروان چشم آهو می زند گاه چشمش راه یک بتخانه جادو می زند گریه کردم راه طعن دوستداران بسته شد از شکایت زخم شمشیر زبان بو می زند؟ گر چه پر طفل است پر داناست در سنگین دلی گاه دشمن می نوازد گه دعا گو می زند آتش شوق از کجا و آب شمشیر از کجا خون ما ساغر به یاد تیغ ابرو می زند بت پرستی حیرت آیینه خوبی شد اسیر کز ادب آیینه در پیشش دو زانو می زند اسیر شهرستانی