اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۴۲: نه همین نامه چو شمع از خبرم می سوزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه همین نامه چو شمع از خبرم می سوزد که چو پروانه پر نامه برم می سوزد پر طاوس کشد سایه آن جلوه به خاک هر قدم شوق به رنگ دگرم می سوزد انتظارت نشود سرمه کش دیده کس این چراغی است که از چشم ترم می سوزد عضو عضوم سبق سوختن از هم گیرند جگر از سینه ودل از جگرم می سوزد هست در هر دو جهان داغ تو سرمایه من هر کجا می روم آتش به سرم می سوزد شمع بالین من امشب قد دلجوی کسی است دل خورشید ز رشک جگرم می سوزد نکند خواب اجل تیره سرانجام اسیر شمع دیدار کسی در نظرم می سوزد اسیر شهرستانی