اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۷۹: دلی کز غمش می به ساغر ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلی کز غمش می به ساغر ندارد الهی که تا حشر سر بر ندارد چه گل چیند از پنجه دست رسایی که خاری ز راه دلی بر ندارد گلم دست خالی است از سیر باغی که تا سایه خار بی بر ندارد نچینم گل باغ آیینه ای را که بویی ز خاک سکندر ندارد بنازم به قدری که تمکین نداند ببالم به شأنی که لنگر ندارد نخواهم چو گل در حنا پنجه ای را که از چنگ دل زخم خنجر ندارد نگوید کسی با پدر خواب یوسف که سودای رشک برادر ندارد اسیر از دلم خون روان شد ندیدم کتابی که نادانی از بر ندارد اسیر شهرستانی