اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۳: مگشای پیش هر کس بار فسانه چون موج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگشای پیش هر کس بار فسانه چون موج بند زبان ندارند اهل زمانه چون موج کی بیمی از شکستن دارد به بحر هستی تا کشتیی نگردد صید کرانه چون موج از خویش اگر گذشتیم راه برون شدن هست بحر شهادت است این ما در میانه چون موج ما را غبار خاطر در بحر گریه سر داد او در کرانه چون دشت ما در میانه چون موج در بر و بحر عالم چون دل مسافری کو بی آب و دانه چون ما بی آشیانه چون موج در بحر آشنایی تا دیده می گشایم اشکم کند به راهی هر دم روانه چون موج تا کی به بحر هستی در بند هیچ بودن بشکن به زور بازو زنجیر خانه چون موج دریا اسیر گردد از بیقراری من تیغش همان به خونم دارد زبانه چون موج اسیر شهرستانی