اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۴: گلستانی که هوای دل نومید گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گلستانی که هوای دل نومید گرفت باغبانش ثمر پیشرس از بید گرفت باده الفت سرشار قوامی دارد شبنم گریه ما دامن خورشید گرفت حلقه دام گرفتاری ما چشم غزال صید وحشت که به او الفت جاوید گرفت ساغر از ساقی دوران چه گرفتن دارد این تنک حوصله جام از کف جمشید گرفت سوخت در عشق بتان خجلت بیحاصلیم آتشین گریه ام از گل عرق بید گرفت سوخت پروانه ام از دوری و اجری می خواست جای در بزم چراغان شب عید گرفت دل کجا بود که خاکستر نومیدی ما راه بر سرمه پرکاری امید گرفت گر ز صحرای جنون رست چه غم دارد اسیر خار این بادیه تیغ از کف خورشید گرفت اسیر شهرستانی