اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳: عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق ساغر داده شوق تشنه دیدار مرا خواب آسایش نبیند چشم بیدار مرا هر نفس از ساغر اشکم بهاری تر دماغ خوی او برخود شگون دانسته آزار مرا بی محبت سازی از مطرب جدا افتاده ام ناله ای هردم پریشان می کند تار مرا هرکف خاکسترم رنگ بهار دیگر است بوی گل آتش به دامن می زند خار مرا چون شرر در پرنیان شعله خوابم می برد دیده گلشن ندارد بخت بیدار مرا حاصلم را باغبان پیش از دمیدن دیده بود سبزکرد از سایه مژگان غم خار مرا از گره خالی مبادا رشته کارم اسیر تا دگر از سبحه نشناسند زنار مرا اسیر شهرستانی