سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۱۰: درین ره ای خضر از خار پا نمی میری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درین ره ای خضر از خار پا نمی میری ترا گمان که ز آب بقا نمی میری زمانه راستی ام یاد داد و گفت چو خضر به دست تا بودت این عصا نمی میری چو در محیط تعلق نمردی ای درویش ز موج بی خطر بوریا نمی میری ز جام عشق اگر آب زندگی نوشی چو شعله در دهن اژدها نمی میری چنین که زهر به کار تو استخوانم کرد به حیرتم که چرا ای هما نمی میری به بحر عشق چه کار است ای نهنگ ترا به مرگ خویش چو ماهی چرا نمی میری ستمکشان همه از جورت ای فلک مردند تو از برای چه ای بی وفا نمی میری به درد عشق چو نبضم مسیح دید سلیم به خنده گفت مرا مرحبا نمی میری سلیم تهرانی