سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۲۲: خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خویش را از بس به تیغ موج این دریا زدم جای ناخن بر تن من نیست، بر هر جا زدم عرصه ی معمور بر خیل سرشکم تنگ بود همچو ابر نوبهاری خیمه بر صحرا زدم روزگار از عجز گفتم مهربان گردد، نشد همچو همت، دست بر دامان استغنا زدم خاطر خود را به درویشی تسلی ساختم آزمودم ظرف خود را، سنگ بر مینا زدم پشت پایم از کف پا بیش دارد آبله بر جهان در راه عشق از بس که پشت پا زدم قطره ی بی دست و پایم من سلیم، اما چو سیل کاروان موج را صدبار در دریا زدم سلیم تهرانی