سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۱۳: عقل نگذارد مرا یک دم ز دردسر خلاص
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عقل نگذارد مرا یک دم ز دردسر خلاص رهزنی کو تا مرا سازد ازین رهبر خلاص جان شود آسوده، هرگه دل قبول عشق کرد می شود، چون صاف شد آیینه، روشنگر خلاص همچو گل مشت زری دادم، خریدم خویش را چون به غیر از این توان شد زین چمن دیگر خلاص؟ چند در قید زمین وآسمان باشد کسی تا صدف برپاست، مشکل گر شود گوهر خلاص هرکه او را کار با زنجیر زلف افتاده است گو دلش گردد مگر از قید در محشر خلاص چشم پوشیدم ازو، فارغ شدم از جور او شد ز تیغ آفتاب این گونه نیلوفر خلاص بعد ازین دستی ندارد بر من آسیب جهان سوختم، گشتم ز هر آفت چو خاکستر خلاص سلیم تهرانی