سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۸۸: همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همچو عنقاست مرا گوشه ای از دنیا بس لب نانی بود امروز بس و فردا بس هرکسی چاشنی فقر و قناعت دانست همچو گوهر بودش قطره ای از دریا بس نیست در قافله ی ریگ روان راهبری خضر ما راهروان، باد درین صحرا بس شب که در انجمنم بیخودی از حد بگذشت بود معنی نگاه تو به من گویا بس به تغافل نتوان گشت حریف خوبان همچو خورشید، جهان را بود او تنها بس نیست آوارگی آن کار که کس پیشه کند در سفر چند به سر می بری ای عنقا، بس! شب به ساقی نگهی داشتی از عجز سلیم مدعای تو: بده بود ندانم، یا بس؟ سلیم تهرانی