سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۷: از بس که مرا بخت زبون شور برآمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بس که مرا بخت زبون شور برآمد گر دانه فشاندم به زمین، مور برآمد! خمیازه کشان رفت دل از بزم وصالش شد مست به میخانه و مخمور برآمد چون دید گرانباری سامان تجلی فریاد ز درد کمر از طور برآمد با خرمن ما هیچ مپرسید چها کرد آن برق که از خوشه ی انگور برآمد هر خار درین باغ بود غنچه ی گل را نیشی که ز دنباله ی زنبور برآمد شد صرف ره عشق، بنازم سر خود را این نغمه سلیم از سر منصور برآمد سلیم تهرانی