سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰۰: سری دارم چو مغزش در میان درد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سری دارم چو مغزش در میان درد ولی همچون گره بسته در آن درد هما دارد، شنیدم، استخوان درد من رنجور هم دارم همان درد کنم دریوزه ی درد از دل خویش ندارم بر کسی دیگر گمان درد چرا نالد کسی کو با طبیبان تواند گفت من دارم فلان درد به بیدردی تو خو کردی، وگرنه فتاده از زمین تا آسمان درد اگر یک عقده از کارم گشاید نخواهد کرد دست آسمان درد به عشق از بس سر من خورد بر سنگ کند دایم چو پای رهروان درد ز تأثیر هوای نفس، هرگز هما فارغ نشد از استخوان درد سلیم از مصر، یوسف سوی کنعان فرستد کاروان در کاروان درد سلیم تهرانی
ظ„ط؛طھظ†ط§ظ…ظ‡
ط¬ط³طھط¬ظˆ
ظˆط²ظ†