سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۳۵: بس که بر من چشم او افسون سودا می دمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که بر من چشم او افسون سودا می دمد جای ناخن، حلقه ی زنجیرم از پا می دمد هرکه را داغی به دل دیدم، ز حسرت سوختم هوش از من می برد این گل ز هرجا می دمد هیچ کس از کار من در راه عشق آگاه نیست گل اگر بر دست گیرم، خارم از پا می دمد بس که خار حسرتم بی روی او در دل شکست همچو گلبن، جای مو، خارم ز اعضا می دمد جنس سودایی که ما داریم از معموره نیست این گل خودروی از دامان صحرا می دمد عشق نگذارد که تأثیری شود ظاهر سلیم این همه افسون که بر یوسف زلیخا می دمد سلیم تهرانی