سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۶۳: وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد دست خود سبزه سوی گردن مینا ببرد بلبلان جمله هم آواز شوند از مستی سرو دستی ز پی رقص به بالا ببرد باخبر باش روی چون به چمن ای زاهد گربه ی بید مبادا که دلت را ببرد! دل ما از غم ایام به تنگ است، مگر صندل سرخ می این دردسر ما ببرد عشقبازان همه ناموس کش یعقوبیم نگذاریم کزو صرفه زلیخا ببرد تا قیامت گل خورشید دمد از خاکش هرکه از راه تو خاری به کف پا ببرد دل ما نیست همین بی رخش آشفته سلیم این خزانی ست که رنگ از گل دیبا ببرد سلیم تهرانی