سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۳: مژگان من وظیفه ی خوناب می خورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مژگان من وظیفه ی خوناب می خورد غواض نان ز سفره ی گرداب می خورد داغم ز دست لاله که در موسم بهار دارد شراب در قدح و آب می خورد بی نغمه ای شکفته نگردد دل از شراب خرم دلی که آب ز دولاب می خورد زاهد به خانه جام بلورم به طاق دید گفت این گل کدو ز کجا آب می خورد؟! منعش مکن که در نظرش طاق ابرویی ست آن کس که می به گوشه ی محراب می خورد حیران اضطراب گل و لاله ام، مگر آب این چمن ز شبنم سیماب می خورد؟ آسایشی نمانده ز عقل و جنون مرا در عشق رشته ام ز دو سر تاب می خورد مرغی نیم که دانه خور بوستان شوم از چشمه سار دام، دلم آب می خورد زنجیر را کشاکش دیوانه بگسلد زلف تو تاب از دل بی تاب می خورد مستی سلیم باد حلال کسی که می در روز ابر و در شب مهتاب می خورد سلیم تهرانی