سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۰: در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ره شوق، دل از بیم خطر می لرزد می نهم پا چون درین بادیه، سر می لرزد که خبر داد ز لب تشنگی ام دریا را؟ که چو سیماب درو آب گهر می لرزد نگذارد که ز کارم گرهی باز کند ضعف طالع که ازو دست هنر می لرزد چه هوایی ست که اقلیم محبت دارد که پسر تب کند آنجا و پدر می لرزد نفس باد خزان در تو اثر کرده مگر؟ سخت آواز تو ای مرغ سحر می لرزد کاش می بود دلش هم به ضعیفان چو سرین که به باریکی آن موی کمر می لرزد در هوای تو جوانان نه همین بیمارند دل پیران همه تب دارد و سر می لرزد در ره عشق، دلیری به جگر نیست سلیم داغ او تا به دلم دید، جگر می لرزد سلیم تهرانی