سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۵: ز دل غبار به چشم پر آب می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز دل غبار به چشم پر آب می آید همین متاع ز ملک خراب می آید مپرس مرغ چمن را که سوخته ست ای گل؟ ز آتش تو چو بوی کباب می آید ز فوت تشنه لبان ره تو در گوشم صدای گریه ز آواز آب می آید به روز حشر ترا دادخواه چندان است که خون ما ز کجا در حساب می آید سوار چون شوی از باغ تا سربازار گل پیاده ترا در رکاب می آید چراغ داغ ز عشق تو می شود روشن به جوی زخم ز تیغ تو آب می آید علاج درد دل ما ز توست ای ساقی کز آب دست تو بوی گلاب می آید ز شوق مرگ، نشاط از ملال نشناسم که هوش نیست کسی را که خواب می آید سلیم این قدر از توبه ی تو می دانم که از دهان تو بوی شراب می آید! سلیم تهرانی
ظ„ط؛طھظ†ط§ظ…ظ‡
ط¬ط³طھط¬ظˆ
ظˆط²ظ†