سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۵: شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شیخ است و خودآرایی بسیار و دگر هیچ چون صبح، همین شانه و دستار و دگر هیچ رهزن به تو تعلیم دهد شیوه ی تجرید در دست همین رشته نگه دار و دگر هیچ یوسف نه متاعی ست که او را بگذارند ما را برسان بر سر بازار و دگر هیچ در عشق شد افسانه ی منصور فراموش غوغا به سر ماست درین دار و دگر هیچ انصاف مگو راهزن عشق ندارد هر چیز که داری همه بسپار و دگر هیچ فکر سر و جان است همه راهروان را پایی تو ازین بادیه بردار و دگر هیچ در مذهب ما طاعت شب ها نه نماز است کافی ست همین دیده ی بیدار و دگر هیچ معشوق چو مست است نصیحت نپذیرد در نامه نوشتیم که هشیار و دگر هیچ در باغ سلیم آنچه ز تاراج خزان ماند خاری ست همین بر سر دیوار و دگر هیچ سلیم تهرانی