سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۵: بنای توبه ز ابر بهار در خلل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنای توبه ز ابر بهار در خلل است می دوآتشه عمر دوباره را بدل است ز شام تا دم صبح است وقت می خوردن میان روز، بط می خروس بی محل است کجاست ساغر می تا مرا کند بلبل برای مرغ چمن، گل سفینه ی غزل است به سوی دیر و حرم خضر گو دلیل مباش مرا که همچو کمان این دو خانه در بغل است ز نفس خود مشو ایمن، که اعتمادی نیست به خانه زادی آن توسنی که بدعمل است کرم ز غیرت هم می کنند اهل جهان که رعشه سلسله جنبان پنجه های شل است کدام راز که از دل نمی شود معلوم کتابخانه ی صاحبدلان چو گل بغل است چو احتیاج عصا شد، مشو ز خود غافل ستون بنای کهن را علامت خلل است به اقتضای قضا، کار خویش را بگذار که «سعی بیهده پاپوش می درد» مثل است سلیم پیش اجل برد شکوه ی هجران خبر نداشت که او خود مصاحب اجل است سلیم تهرانی