سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۰: مرا ز آتش تب مغز استخوان خنک است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا ز آتش تب مغز استخوان خنک است قبای شعله چو پیراهن کتان خنک است چو شعله سرکشی گلرخان همه گرمی ست به مشرب دل من یار مهربان خنک است هزار حیف که صوفی به صد پیاله شراب نشد به باده کشان گرم و همچنان خنک است به باغ ز آمدن خویشتن پشیمانم چه سود گرمی بلبل که باغبان خنک است به سایه ی گل و سنبل چه کار مرغان را درین چمن که چو خس خانه، آشیان خنک است نشاط انجمن از صحبت عزیزان است چمن برای همین، موسم خزان خنک است همین ز صحبت واعظ نه مجلس افسرده ست چو صبح از نفس سرد او جهان خنک است سلیم بس که دلم از نفاق رنجیده ست چو تیغ در نظرم روی دوستان خنک است سلیم تهرانی