سلیم تهرانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۳: در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب تا چند به عالم تو زنی آتش و من آب تا کی به تمنای گل روی تو باشم سرگشته ی عالم چو بر اطراف چمن آب هرگاه گذشتی به دل، از اشک سبک خیز یک نیزه چو فواره گذشت از سر من آب سرچشمه ی حیوان به سکندر بگذارد یک بار خورد خضر گر از چاه ذقن آب در خاک غریبی جگرم تشنه لبی سوخت چون ابر عبث برنگرفتم ز وطن آب دریابد اگر چاشنی تلخی عمرم از آب بقا خضر کشد دست و دهن آب همچشم حبابم که اگر چاک نباشد پیراهن من می شود از شرم به تن آب از عیب کسی هر که به رویش سخنی گفت از خجلت آن می شود آیینه ی من آب سوی چمن عشق، سلیم از پی تسلیم از موج و حباب آمده با تیغ و کفن آب سلیم تهرانی