فیض کاشانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱: نفس برآید و مقصود بر نمىآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفس برآید و مقصود بر نمی‏آید فغان که بخت من از خواب بر نمی‏آید کسی ز مهدی هادی نشان نمی‏بخشد به سوی ما ز خیالش خبر نمی‏آید به آب دیده شب و روز تربیت کردم نهال گلبن شوقش به بر نمی‏آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز زمان محنت هجرش به سر نمی‏آید صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش که آب زندگیم در نظر نمی‏آید ز شست صدق گشادم هزار تیر دعا وزان میانه یکی کارگر نمی‏آید ***** چه سعی‏ها که نمودیم فیض در ره او دریغ کار ز ما این قدر نمی‏آید فیض کاشانی