واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۴۷: نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست که تو؛
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نیست بلبل چو من و، گل نه چنانست که تو؛ بر رخ گل، عرق شبنم از آنست که تو آتشین چهره گذشتی ز چمن صبحدمی، چمن از دیده نرگس نگرانست که تو بنگاهی مگر از خاک رهش برگیری، لیکن این لطف از آن بر تو گرانست که تو نتوانی نظری چشم ز خود برداری گلشن حسن تو سیراب از آنست که تو هر نفس مینگری بر خود و، میبالی از آن داغها در جگر لاله، ستانست که تو بسکه مشغول خودی، سیر گلستان نکنی، نیم سوز است اگر لاله، از آنست که تو نکنی سوی چمن یک نگه از ناز تمام، باز گلها همه را چشم بر آنست که تو باغ را آب لطافت دهی از جلوه ناز، با زمین گیری، از آن سرو روانست که تو برده یی صبر و قرار از همه خوبان چمن، دود برخاسته از سبزه، گمانست که تو آتشی در چمن انداخته یی، کاین گل روست؛ لیکن آتش نتوان گفت چنانست که تو! واعظ قزوینی