واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۲: صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صحرا ز باد دستی آهم فقیر شد کوه از جواب ناله من سینه گیر شد عاقل بنقش عاریتی تن نمیدهد از ساده لوحی آینه صورت پذیر شد در کنج غم ز درد تو از بس گداختم تن مشتبه ز ضعف بموج حصیر شد آید بکام زهر اجل به ز شکرم از موی سر چو کاسه مرا پر ز شیر شد چون آفتاب چهره به زردی نهاد روی برخیز ساز برگ ره مرگ دیر شد بد میرود ز دل سخن نرم نرم خصم شد دیر هضم نان، چو به روغن خمیر شد خود را ببند در ره حق بر سبکروان پیکان سبک ره این قدر از فیض تیر شد باشد جوان همیشه چو گلهای معنیت واعظ چه غم که گلبن طبع تو پیر شد؟ واعظ قزوینی