واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۳: گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ را کاتش افگنده است در دل، ناله من سنگ را میکند سامان اسباب جنونم نوبهار بهر طفلان سیل می آرد بدامن سنگ را سازش گردون بدو نان یک دو روزی بیش نیست زود اندازد چو بردارد فلاخن سنگ را روزگار آخر ستمگر را ستمکش می کند شیشه میسازد مکافات شکستن، سنگ را سخت جانان را ز مال خود،نباشد بهره یی از شرر هرگز نگردد خانه روشن سنگ را هست در هر عقده سختی نهان صد مصلحت هر شرر باشد چراغی زیر دامن سنگ را اشک گرمم آبیاری کرده کوه و دشت را گشته زان تخم شرر در سینه خرمن سنگ را ما درشتان را به نرمی، زیر دست خود کنیم می کشد در بر چو آب آیینه من سنگ را آفتاب من تجلی گر کند واعظ به کوه میگدازد از رگ خود در فلاخن سنگ را واعظ قزوینی